اخبار1403

پنج اصل بنیادین رهبری برای مدیرعامل‌های جدید

چکیده (Abstract)

انتقال به جایگاه مدیرعاملی یکی از حساس‌ترین نقاط عطف در مسیر حرفه‌ای مدیران ارشد است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که نرخ شکست مدیرعامل‌های جدید در ۱۸ ماه نخست، به‌طور معناداری بالاست و علت اصلی آن، نه کمبود مهارت فنی، بلکه ضعف در تصمیم‌گیری راهبردی و رهبری سازمانی است. این مقاله با رویکرد تحلیلی–مفهومی، پنج اصل کلیدی رهبری را بررسی می‌کند که رعایت آن‌ها می‌تواند شانس موفقیت مدیرعامل‌های تازه‌منصوب را افزایش دهد. این اصول شامل تمرکز بر رشد درآمد، انصاف سازمانی، گوش‌دادن فعال پیش از تصمیم‌گیری، تدوین استراتژی‌های شفاف و جسورانه، و تشکیل تیم رهبری چالش‌گر است. مقاله نشان می‌دهد که این اصول، به‌عنوان سازه‌های مکمل، می‌توانند مبنای رهبری پایدار و اعتمادساز در سازمان‌های پیچیده امروزی باشند.

واژگان کلیدی: مدیرعامل، رهبری سازمانی، استراتژی، عدالت سازمانی، تصمیم‌گیری راهبردی

۱. مقدمه (Introduction)

مدیرعامل به‌عنوان بالاترین مقام اجرایی سازمان، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌دهی مسیر استراتژیک، فرهنگ سازمانی و عملکرد بلندمدت دارد (Hambrick & Mason, 1984). با این حال، مطالعات نشان می‌دهد که بسیاری از مدیرعامل‌های جدید، به‌ویژه در ماه‌های ابتدایی، با چالش‌هایی مواجه می‌شوند که ریشه در ناهماهنگی انتظارات، مقاومت سازمانی و تصمیم‌گیری‌های شتاب‌زده دارد (Watkins, 2013).
هدف این مقاله، تبیین پنج اصل رهبری است که می‌تواند به‌عنوان چارچوبی عملی برای مدیرعامل‌های تازه‌منصوب مورد استفاده قرار گیرد.

۲. تمرکز بر رشد کسب‌وکار به‌جای صرفاً کاهش هزینه‌ها

(Grow the Business, Not Just Cut Costs)

رویکرد غالب بسیاری از مدیرعامل‌های جدید، کنترل هزینه‌ها برای نمایش سریع کارآمدی است. هرچند انضباط مالی یکی از ارکان مدیریت است، اما پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تمرکز افراطی بر کاهش هزینه‌ها، در بلندمدت می‌تواند منجر به کاهش نوآوری، افت تعهد کارکنان و تضعیف مزیت رقابتی شود (Porter, 1996).

در مقابل، رشد درآمد و توسعه بازار، امکان سرمایه‌گذاری پایدار در منابع کلیدی سازمان را فراهم می‌کند. Penrose (1959) رشد را نه صرفاً نتیجه منابع، بلکه حاصل نحوه استفاده راهبردی از آن‌ها می‌داند. بنابراین، مدیرعامل اثربخش به‌جای اتخاذ رویکرد تدافعی، از رشد به‌عنوان اهرم حل مسائل ساختاری استفاده می‌کند.

۳. انصاف سازمانی در کنار قاطعیت مدیریتی

(Be Fair, Not Just Firm)

عدالت سازمانی یکی از مهم‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های اعتماد، تعهد و عملکرد کارکنان است (Colquitt et al., 2001). تصمیمات قاطع بدون توضیح، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت اجرا شوند، اما در بلندمدت منجر به بی‌اعتمادی و مقاومت پنهان خواهند شد.

مدیرعامل‌های موفق، ضمن حفظ اقتدار، فرآیند تصمیم‌گیری را شفاف می‌کنند و دلایل تصمیمات دشوار را توضیح می‌دهند. Rawls (1971) تأکید می‌کند که ادراک انصاف، حتی بیش از نتیجه تصمیم، بر پذیرش آن اثرگذار است. ازاین‌رو، انصاف نه نقطه مقابل قاطعیت، بلکه شرط اثربخشی آن است.

۴. گوش‌دادن فعال پیش از تصمیم‌گیری

(Listen Before You Decide)

تصمیم‌گیری در سطوح عالی سازمانی، به‌شدت وابسته به کیفیت اطلاعات ورودی است. مدیرعامل‌هایی که در انزوا تصمیم می‌گیرند، در معرض خطای ادراکی و سوگیری شناختی قرار دارند (Kahneman, 2011).
مطالعات رهبری مشارکتی نشان می‌دهد که گوش‌دادن فعال به ذی‌نفعان، علاوه بر افزایش کیفیت تصمیم، تعهد به اجرای آن را نیز تقویت می‌کند (Yukl, 2013).

فرآیند «پرسش، شنیدن و سپس اقدام»، نه‌تنها نشانه ضعف رهبری نیست، بلکه یکی از مؤلفه‌های بلوغ مدیریتی در سازمان‌های پیچیده محسوب می‌شود.

۵. تدوین استراتژی‌های شفاف و جسورانه

(Push for Clear, Bold Strategies)

استراتژی، در معنای دقیق خود، مجموعه‌ای از انتخاب‌هاست که سازمان را از گزینه‌های دیگر متمایز می‌کند (Porter, 1996). مدیرعامل‌هایی که از تصمیمات مبهم یا اولویت‌گذاری بیش‌ازحد پرهیز نمی‌کنند، منابع سازمان را پراکنده و تمرکز راهبردی را تضعیف می‌کنند.

Rumelt (2011) استراتژی خوب را مبتنی بر تشخیص صحیح مسئله و انتخاب‌های جسورانه می‌داند. شفافیت استراتژیک، به کارکنان کمک می‌کند درک کنند چرا برخی فعالیت‌ها کنار گذاشته می‌شوند و برخی دیگر تقویت می‌گردند.

۶. تشکیل تیم رهبری چالش‌گر

(Build a Team That Challenges You)

یکی از خطرات رایج در سطوح عالی مدیریت، شکل‌گیری «تفکر گروهی» است (Janis, 1982). تیم‌هایی که صرفاً تأییدکننده دیدگاه مدیرعامل هستند، توان اصلاح خطاها و نوآوری را از دست می‌دهند.

مدیرعامل‌های اثربخش، آگاهانه افرادی با دیدگاه‌های متفاوت را در تیم رهبری جذب می‌کنند و مخالفت حرفه‌ای را به‌عنوان منبع یادگیری می‌پذیرند. تحقیقات نشان می‌دهد که تنوع شناختی در تیم‌های رهبری، کیفیت تصمیمات استراتژیک را افزایش می‌دهد (Hambrick, 2007).

۷. نتیجه‌گیری (Conclusion)

یافته‌های این مقاله نشان می‌دهد که موفقیت مدیرعامل‌های تازه‌منصوب، بیش از آنکه به مهارت‌های فنی وابسته باشد، به پایبندی به اصول بنیادین رهبری مرتبط است. تمرکز بر رشد، انصاف سازمانی، گوش‌دادن فعال، شفافیت استراتژیک و تشکیل تیم چالش‌گر، پنج ستون مکملی هستند که می‌توانند زیربنای رهبری پایدار در سازمان‌های امروزی باشند. این چارچوب می‌تواند مبنایی برای پژوهش‌های تجربی آینده و طراحی برنامه‌های توسعه مدیران ارشد قرار گیر

منابع (References)

Colquitt, J. A., Conlon, D. E., Wesson, M. J., Porter, C. O., & Ng, K. Y. (2001). Justice at the millennium: A meta-analytic review of 25 years of organizational justice research. Journal of Applied Psychology, 86(3), 425–445.

Hambrick, D. C. (2007). Upper echelons theory: An update. Academy of Management Review, 32(2), 334–343.

Hambrick, D. C., & Mason, P. A. (1984). Upper echelons: The organization as a reflection of its top managers. Academy of Management Review, 9(2), 193–206.

Janis, I. L. (1982). Groupthink: Psychological studies of policy decisions and fiascoes (2nd ed.). Houghton Mifflin.

Kahneman, D. (2011). Thinking, fast and slow. Farrar, Straus and Giroux.

Penrose, E. (1959). The theory of the growth of the firm. Oxford University Press.

Porter, M. E. (1996). What is strategy? Harvard Business Review, 74(6), 61–78.

Rawls, J. (1971). A theory of justice. Harvard University Press.

Rumelt, R. P. (2011). Good strategy/bad strategy. Crown Business.

Watkins, M. D. (2013). The first 90 days (Updated ed.). Harvard Business Review Press.

Yukl, G. (2013). Leadership in organizations (8th ed.). Pearson.

برای دادن نظر لطفا وارد شوید و یا ثبت نام کنید


تهران ، خیابان ولیعصر بالاتر از زرتشت ، خیابان میرهادی شرقی ، پلاک 4

تلفن تماس :52384000-21-98+ داخلی 106

دی ان ان